بحث در باب تقدم اخلاق و معرفت شناسی و نسبت این دو با هم در فلسفه کانت، سابقه بسیاری دارد. هر استدلالی در این باره لاجرم مبانی خود را بر یکی از این دو حوزه استوار می کند و حوزه دیگر را بر اساس این مبانی تفسیر می کند. ریشارد کرونر به سیاق نوکانتی های هایدلبرگ، فلسفه کانت را کلیتی می داند که بیش از آن که نظامی بسته همانند نظام هگلی باشد، جهان نگری ای است که در آن اخلاق بر معرفت شناسی مقدم است و امر عملی بر امر نظری تفوق دارد. بر پایه تفسیر کرونر، معرفت شناسی، خود در بنیان، اخلاقی است و فعالیت عقل نیز عملی اخلاقی. با این همه، در تفسیر کرونر، نه اخلاق و نه معرفت شناسی، هیچ یک به سود آن دیگری به محاق نمی رود. به عقیده او جهان نگری کانت بر تنش دایمی میان قطب هایی استوار است که هیچ کدام در دیگری مستحیل نمی شود و تقابل شان موتور تقلای اراده اخلاقی است. معرفت شناسی و اخلاق نیز در جهان نگری کانت بر پایه همین دیالکتیک کانتی است که روبه روی هم قرار می گیرند. در مقاله حاضر، به بررسی تفسیر کرونر از جهان نگری کانت و فرضیه اصلی وی در جهان نگری کانت او خواهیم پرداخت و جایگاه اخلاق در نظام کانتی و نسبت معرفت شناسی و اخلاق در درون این نظام را بر پایه مقدماتی که کرونر فراهم آورده، تبیین خواهیم کرد.
معرفت شناسی;اخلاق;امر فوق محسوس;دوگانه انگاری;اراده گرایی;سوبژکتیویسم;شیء فی نفسه;