این پایان نامه که قصد بررسی دیدگاه ویتگنشتاین در مورد عینیت معرفت را دارد، ابتدا سعی در بازسازی معرفت شناسی ویتگنشتاین براساس کتاب درباب یقین می کند و پس از بررسی نظریة معرفت ویتگنشتاین، می کوشد تا دید او نسبت به مسألة عینیت را وا شکافد. محور بحث معرفت شناختی ویتگنشتاین باورهایی هستند که در نظر وی نه دانستنی اند ونه قابل تردید. آنها صرفا بیان نحوة بیان و نحوة عمل ما هستند و بدین لحاظ نه معقولند و نه نامعقول، نه قابل تردید و نه قابل توجیه. در عین حال، اساس هرگونه سؤال وهر پژوهش انسانی اند. به همین ترتیب وجود واقعیت، به معنایی که مورد قبول عموم مردم است، نیز نه قابل تردید است و نه قابل اثبات. و در نظر گرفتن صواقعی نیازمند اثبات، افتادن به دامان بی معنایی است. مطابقت با این واقع نیز به همین ترتیب بی معناست. سؤال از عینیت معرفت، به معنای مطابقت معرفت با واقع، به معنای مذکور، سؤالی تحقیق ناپذیر و بی معناست، اما اگر عینیت معرفت به معنای وجود مبنای مشترکی برای باورهای انسانهاست، باید گفت توافقات انسانی ضمن ارتباطات آنان در یک جهان واحد امکان تفهیم و تفاهم و بنابراین امکان زبان را فراهم می آورد. بنابراین اگر این توافقات نمی بودند، فهم متقابل و زبان نیز وجود نمی داشت. عینیت بدن معنا پیش شرط زبانداری است.